توضیح مهم
اشعار و مطالب این وبلاگ سروده های مجید خضرایی صلوتی فر است
و اگر تقدیم به شخصی یا عزیزی شده صرفا زبان شاعرانه و تبیین ادبی موضوعات است
اشعار و مطالب این وبلاگ سروده های مجید خضرایی صلوتی فر است
و اگر تقدیم به شخصی یا عزیزی شده صرفا زبان شاعرانه و تبیین ادبی موضوعات است
یکی از آثار نام ِ مادر
رشته های معطّر ابدی است ...
رطوبت محرمانه ی جنگل های سنجاب
چرا زل می زنی به خاطرات ِ مادریم ؟
من ، صدف سکوتم .... هدف ِ نگفتن
در ِ گوشم بزن مامان .... فقط بیا فقط بیا در ِگوشت صدای اقیانوسی دارم که جزیره ندارد
جزر و مدّ مرموزی از طغیان ِ خویشتندار
مامان گوگوش ، من هستم تو هم نیستی
چرا باشی ؟
که کاری کنند غریبه آشنا را هم فراموش کنیم
نمیترسم تو پیر نمیشوی دختر
مجید خضرایی
مست کردم چه کنم شاعر مکی این است
هم قلم هم قدمم در سحرت سنگین است
ماه را شب را حتی هیجان را باتو
مسکن تو لیلی مجنونش مسکین است
نسل در نسل پناه است بیابان حجاز
چه کنم کعبه پر از شعبده ی شیرین است
پسر آمنه ، ای آینه ی سرمه زده
چه برقصی چه برقصانی آن آیین است
من ِ اعرابی وحشی ِ خرافی چه کنم
تو بت مکه ای و خواسته ام این دین است
بدنت ماهی چشمان تو غوغای پلنگ
لحن تو بلبل والایی تو شاهین است
در حرا امن ترین میکده آرام بمان
قافله آمده میترسم چون از چین است
وحی را منکه نفهمیدم تو بافته ای
یا زهم صحبتت یعنی علی یافته ای
ادامه در
الحان مادرانه سکوتی که ماه شد
یک نذر ساده کرد و قبول اله شد
عقل از سرِ صلاح پرید و جناب ِ عشق
در چادر سفید امید سپاه شد
وقتی خدا بساط نوازشگرش سحر
با خوش سلیقگی ِ صنم روبراه شد
یُمنِ هوای حامل محموله ی نگار
بر قلبهای یکّه پسندان پناه شد
لیلی به غمزه خنده زد و سمت امتحان
فرمود یک اشاره و و عالم نگاه شد
با وضعِ حمل ، وضع خیال عروس شعر
آشفته گشت حال امیدش تباه شد
املا درست بود سراسر ادب ولی
در انتخاب خط کمی اشتباه شد
مریم پدیده ی نفس مهربان رسید
حالا زمان سیّده ی آن زمان رسید
هر چه قرار هست همه بیقرار ِ تو
دریای ناب ، ماهی عمران نثار تو
من قول میدهم بغل تو شود بزرگ
این ماهپاره را بپذیرد مدار تو
اندازه ی شرافت شیر حلال من
او شیرزن ، شود همه اش خاکسار تو
در آینه مراقب والاییش بمان
دیگر امان به دست تو و روزگار تو
آیا اجازه هست کنیز حرم شود؟
آیا اجازه هست بمانم کنار تو؟
آری پسر ، کم است که یک نسل هم کم است
گل دختر ِ خداست سزای بهار تو
این خط و این نشان که اگر کار دست توست
تقدیس این صلیب بود در جوار تو
از عمق یک مطالبه دنیا نجات یافت
توحید در طلیعه ی مریم حیات یافت
ادامه در
اسباب عشقبازی معبد نمی دهد
روح شراب ، خشکی موبد نمی دهد
ترکیب جهل و شعر و بیابان ، الهه اش
دست دل عبوس مردد نمی دهد
شیخ قبیله لحظه ی ناب ستاره را
بر هر کسی که آمد و سر زد نمی دهد
خیرات ما شبانه ی عکاظ قافیه است
حاتم به میهمان رطب بد نمی دهد
روح زبان تند عرب سختگیری است
کل صفت به صیغه ی مفرد نمی دهد
الله ما که اعظم بتهای کعبه است
بر هرکسی نواده ی احمد نمی دهد
دریای سرخ خواهد و گرمایی حجاز
هر مکه و جزیره محمد نمی دهد
اینهاست که مکتب و قاموس میشود
اینجاست که نوای تو قاموس میشود
ادامه در
نای آتش گرفته ام نی شد
عمر من بی عبور تو طی شد
لحظه هایم به خویش می پیچند
مثل هم می شوند با هرچند
سادگی زینتی که عار شده
بردهایی که بی قمار شده
از کجای سفر خداحافظ
زخم....
امضا ماندگاری تو
آه با سوز یادگاری تو
حسرت حال و روز وامانده
خواهش آرزوی جا مانده
حرفهایی که میزنم هرگز
یاد آن شال وحشی قرمز
آهوی دربدر خداحافظ
_لیلی ذغال آخته ی دوشم
کز بخت خوب
گرد و غبار اکنون
+ یعنی چه ؟
_ بی بهانه نمیمیرم
+ یعنی چه ؟
_ خسته ام ز نگفتن ها
لالم ز ازدحام شنفتن ها
+ یعنی سراغ خانه نمیگیری
_ آخر نشان خانه ندارم که
از خانه ام نشانه ندارم که
ویرانه ی شکسته به زنجیرم
+ مجنون من دوباره مرا بردار