عجز من عریانی ( لیلی نامه مجموعه ی تحریریه )

عجز من شرم از این ثانیه ی عریانی است

و گمانم به سر تو سر سرگردانی است

تو خدا هستی و مخلوق تو بی ایمانی است

حال که در طلب بوسه نشستی ، باشد

حرف در حین عملکرد تغزل ناز است

کاظمین حرم سینه ی مرمر باز است

تا کجا میکشد این بوسه ی فلفل ؟ راز است

سیلی مست زدی ؟ توبه شکستی ؟ باشد

ساق پا اول بسم الله احرام هوس

خیر در اوسطها جان سرانجام هوس

سجده بر نافه کنم پاک کنم کام هوس

من که محکم شده ام هر چه تو سستی ، باشد

میچکد آینه از لغزش ما ، تودرتو

و اجابت رسد از خواهش ما ، تودرتو

وحشیانه است آرامش ما تو در تو

پر کنم جام تو را گرچه که مستی ، باشد

هذا من فضل ربی

تقدیم به لیلی

مجید خضرایی صلواتی فر

من ولیلی  ( تقدیم به همسرم عذرا درویشیان)

...ساکن شدند ثانیه هایی که کنجکاو

دنباله ی حوادث ما را گرفته اند

دلهای تشنه منتظر عشقبازی و

دور و بر من و تو هوا را گرفته اند

ساحل برای رقص من وتو درست شد

این موجهای خیره فضا را گرفته اند

شیطان ترین عروس پرستان مشرقی

صف بسته اند سمت خدا را گرفته اند

حتی خلیج فارس برایت حجاز خواند

از درد ما پرند دوا را گرفته اند

باید مقابل همه می ایستاد ماه

حالا که بحث چون و چرا را گرفته اند

دریا تنم بگیر خودت را جلا بده

انگشتری سفید به روح طلا بده...

جانم بانو

هیکل خوش تراش

من دلشده تا روز ابد دلبر تو

من بوسه سپرده میگذارم درتو

در سن بلوغ مانده ام در بغلت

ماندی به زیر دست من دختر تو

یک قافیه ی خدا پسندانه بده

داری میان دو لبت ساغر تو

با هیکل خوش تراش شوخی نکنی

هرقدر دلت خواست شوی مادر تو

گشتم وسط شهر و جنوب و تجریش

بودی ز تمام تکه ها بهتر تو

از طعم لواشک زبانت پیداست

جان میدهی امشب وسطش آخر تو

عذرا جانم دوستت دارم

مجید خضرایی صلوتی فر

گلپری به  عشق همسرم عذرا درویشیان

چسبیده لباست به تنت گلپری من

من آتشم ای آب زده مشتری من

از دور هویداست چه میخواهی و داری

نازت نشود باعث ناباوری من

المنت للله نشدم سیر من از تو

با اینکه تو را سیر کند شوهری من

سوزانده ای ای بت پدرم را نفست حق

ای وای زن من شده نامادری من!

از جای رد مانده به انگشت تو پیداست

ارضا شده از پوستت انگشتری من

بر خاک زدم پوز جوانان محل را

تا اینکه عروسم شدی و گوهری من

آهنگ ابی ، تاج ترانه ، همه ی حال

خاتون منی ای شب نیلوفری من

تقدیم به عشقم خانمم عذرا درویشیان ( مرجانم )

به یاد آهوی دربدر

نای آتش گرفته ام نی شد

عمر من بی عبور تو طی شد

لحظه هایم به خویش می پیچند

مثل هم می شوند با هرچند

سادگی زینتی که عار شده

بردهایی که بی قمار شده

از کجای سفر خداحافظ

زخم....

امضا ماندگاری تو

آه با سوز یادگاری تو

حسرت حال و روز وامانده

خواهش آرزوی جا مانده

حرفهایی که میزنم هرگز

یاد آن شال وحشی قرمز

آهوی دربدر خداحافظ

از مجموعه ی تحریریه۲

روح خودرا حس میکنم

آنقدر بی انعکاس در آینه افتاده ام

به حضور سجده ی شما

عرض میکنم

دوستت دارم

لیلی جانم

آوای ناب

شعری ناقابل تقدیم به همسرم عذرادرویشان

به رنگ چشم تو سوگند ای بهانه ی سبز

پرستشم شده ای شعر عاشقانه ی سبز

ترنمت کنم ای دلنشین ترانه ی سبز

پناه میدهی آیا مرا لانه ی سبز

کجا کشانده چها میکند نشانه ی سبز

به یاد خسرو ۱ و شبهای خوب خانه ی سبز

کشیده ام تو را روی استوانه ی سبز

که در افق همه جا عشق ما شکفته شود

حدیث خانه ی عذرا همیشه گفته شود

۱ مرحوم خسروشکیبایی و مجموعه خانه سبز

بهار ۱۴۰۴ تهران به عشق عذرا جانم

مجیدخضرایی