عجز من عریانی ( لیلی نامه مجموعه ی تحریریه )
عجز من شرم از این ثانیه ی عریانی است
و گمانم به سر تو سر سرگردانی است
تو خدا هستی و مخلوق تو بی ایمانی است
حال که در طلب بوسه نشستی ، باشد
حرف در حین عملکرد تغزل ناز است
کاظمین حرم سینه ی مرمر باز است
تا کجا میکشد این بوسه ی فلفل ؟ راز است
سیلی مست زدی ؟ توبه شکستی ؟ باشد
ساق پا اول بسم الله احرام هوس
خیر در اوسطها جان سرانجام هوس
سجده بر نافه کنم پاک کنم کام هوس
من که محکم شده ام هر چه تو سستی ، باشد
میچکد آینه از لغزش ما ، تودرتو
و اجابت رسد از خواهش ما ، تودرتو
وحشیانه است آرامش ما تو در تو
پر کنم جام تو را گرچه که مستی ، باشد
هذا من فضل ربی
تقدیم به لیلی
مجید خضرایی صلواتی فر