تقدیم به همسرم

من پشیمان نیستم هر قدر خواهی ناز کن

آسمان من هستم هر جا خواستی پرواز کن

راست میگویی بیا در آستان آینه

انزجار خویش را از جنگمان ابراز کن

حضرت عباسی خشن تر میشوی زیباتری

باز روی دنده ی لج هرنوایی ساز کن

دخترک زیر هجوم بی امان دست من

جبهه ی تازه در باغ شهادت باز کن

سعی کن هر وقت من سستم تو محکمتر شوی

من تمامش میکنم تو جنگ را آغاز کن

فال میگیرم میان موج مویت هرسحر

قبله ی عریان دلم را کیمیای راز کن

هذا من فضل ربی

تقدیم به لیلی الهه ی صحرا

از مجموعه ی  " تحریریه "

هیچ کس به هیچ بوته ی گل سرخی

گوشواره نمی آویزد

جنس گیسوان حوالی گردنت

حریر دامنه دار گیرایی است...

دستم تشنه تر از حلقوم تفتیده ی کویر است

وقتی به هر دلیلی مویت را موج میدهی

میخواهم نازت کنم بانو

مجید خضرایی بهار ۱۴۰۴ تهران