شعر مدح حضرت زهرا از زبان مولا امیرالمومنین

ای مردمک چشم تومرآت ِ خداوند

من مات نگاه تو و تو مات ِ خداوند

ای حضرت " آلا" تب ِ آیات ِ خداوند

انسیه ی منصوره ی من فاطمه جانم

..

بر دامنه ی دامن تو سجده گذارم

بر عطر عجیب ِ تن ِ تو سجده گذارم

من وقت اذان گفتن ِ تو سجده گذارم

"مهتاب " اجازه بده غرق تو بمانم

..

معشوقه ی صبح ازلی بانوی خانه

ای قبله ی آمال ِ علی صبح ِ ترانه

رویای دل ِ بی بدلی ...هرچه نشانه

..میخواستم از حضرت الله نشانم..

..دادی به یقین معتکف ِ کوی تو ماندم

هرسو که تو گفتی دل ِ دیوانه کشاندم

جز سوره ی کوثر به خدا سوره نخواندم

هر جا که دلت خواست به یغما بکشانم

..

از آن منی جان منی فاطمه ی من

ایمان ، سروسامان منی فاطمه ی من

تو اوّل و پایان منی فاطمه ی من

عشق منی این آیه شده ورد زبانم

هذا من فضل ربی

تقدیم به مادرسادات

تاابد لیلی

شاید ابد برای آن است

که

شاید تا ابد بتوانم

با تو تنها باشم ....

الهی لیلی

کاش میشد بتوانم بکشم رویت را

بتوانم بزنم نقش دوابرویت را

میشود آیا تااینکه ز خون ِ جگرم

رنگ برگیرم برگیرم گیسویت را

هنر فرشچیان ضامن حاضر هستی

مّس کند یک قلمو جاده ی آهویت را"۱"

فال حافظ ز سر شور و طرب باز شده

با چه طرحی بکشم ناز ِ سرکویت را

با سیاهی شده برجسته ترین قسمت نقش

باز میبافم من معجزه ی مویت را

لطفاً از دیدن نقّاشی خود راضی باش

قاب آغوشی کن سینه و بازویت را

۱ _ اشاره به شاهکار تابلوی ضامن آهو اثر مرحوم استاد محمود فرشچیان

غزلی از آقا

به یاد لیلی

مجنون

معراج مادر شهید

خیابان ِ بهشت و کوچه ی معراج ، صبح ِ زود

پریشان می نویسد شعر را تاراج ...هر چه بود

خیابان ساکت و یک پیرزن.. نه. یک اَبَر بانو

ملائک با تمام فخر اینجا میکند مسجود

اگر مفرد خطابم آسمانها شد تعجّب نیست

که وقتی او عیان گشته همه عالم بُوَد نابود

که او تا بود بیتا بود حتّی بود آن تابوت

غزل گم شد کجارفتی کجای لحظه ی موعود

عجب محکم زمین را مینوردی ای غزال زخم

عجب محکم زمین خوردی کنار پیکر موجود

همین موجود شد نوزاد شد داماد شد مفقود

همان مفقود شدپیدا دوباره در میان دود

کنارش یک نفر افتاد روی مین که پیدا شد

کسی که در تفحّص شد شهید شاهد مشهود

سلام ما به هر چه استخوان برگشته از عشقت

امید ما تو هستی مادر زیبای صبح زود

هذا من فضل ربی

تقدیم به مادر سادات

از طرف مقام معظم رهبری

خاطرات حصرت آقا : قاسم

وقتی مرا دردشتِ آیا میدوانید

وقتی معمّا در معمّا مینشانید

برروی ابر رملهای بادخورده

سُلک مرا تا آسمانها میکشانید

باید چه گویم ؟ اینکه یک شب مات کرده

پیر شمارا ای که اغلب نوجوانید

....او با سماجت ماند روی یک تلاطم

من زیر بارِش خم شدم اینرا بدانید

: آقا چرا من میشوم اخراج از جنگ

چون چارده سالم شده قلبم نرانید

گفتم :عزیزم سنگر تو پشت میز است

طعنه زد او پس روضه ی قاسم نخوانید

ای رهبران نوجوان کشور من

خواندید از قاسم که حالا قهرمانید

برگرفته از خاطره ای از مقام معظم رهبری حضرت امامدخامنه ای

تقدیم به شهدای غوّاص

نبرد تن به تن از دور دیدنش گُنگ است

شبی که ماه شده خالی از شباهنگ است

به عمق رفتن و ماندن دلیر میخواهد

زبُعد دیدن دریا ، کسالتِ تُنگ است

از آن شبی که تو با کوسه ها به آب زدی

هنوز باور "اروندرود" ،خونرنگ است

اگر که ماهی ِ تنها به خاک پرپر زد

فدای ِ نای شده ، مرده ماندنش ننگ است

شنای نرمش غواصها به تار زند

همیشه دست هنرمند بسته و تنگ است

شما به خاک نرفته که پاک برگشتید

چه تند بال گشودید و پای ما لنگ است

زمان حشر شما شاه ماهیان دیدم

هنوز قلب همه مست ِ دوره ی جنگ است

هذا من فضل ربی

به نیابت از حضرت آقا تقدیم به شهدای غوّاص