مهتاب چکد شراب ریزد

می رقصد وآفتاب ریزد

وز مستی ِ او صواب ریزد

" یارم چو قدح به دست گیرد"

" کو محتسبی که مست گیرد "

نزدیک شود بهار از دور

بر می دارد حجاب از نور

انگار رسیده فصل انگور

"بازار بتان شکست گیرد

یارم چو قدح به دست گیرد"

شه سُرمه کشیده دیدگانش

ذکری است خفی بر لبانش

آجر شده است غصّه نانش

"جامی ز می ِ الست گیرد

یارم چو قدح به دست گیرد"

هذا من فضل ربی

تقدیم به مادر سادات