نبرد تن به تن از دور دیدنش گُنگ است

شبی که ماه شده خالی از شباهنگ است

به عمق رفتن و ماندن دلیر میخواهد

زبُعد دیدن دریا ، کسالتِ تُنگ است

از آن شبی که تو با کوسه ها به آب زدی

هنوز باور "اروندرود" ،خونرنگ است

اگر که ماهی ِ تنها به خاک پرپر زد

فدای ِ نای شده ، مرده ماندنش ننگ است

شنای نرمش غواصها به تار زند

همیشه دست هنرمند بسته و تنگ است

شما به خاک نرفته که پاک برگشتید

چه تند بال گشودید و پای ما لنگ است

زمان حشر شما شاه ماهیان دیدم

هنوز قلب همه مست ِ دوره ی جنگ است

هذا من فضل ربی

به نیابت از حضرت آقا تقدیم به شهدای غوّاص