غوّاصها ز آب پریشان گرفته اند

زنده به گور کردن و آسان گرفته اند

تو اهل آب باشی و عطشان فداشوی

انگار خاکها ز تنت جان گرفته اند

در زیر خاک دوست خوبت مزاح کرد

روح تو را مفرّح و خندان گرفته اند

غوّاص بار آمده ام خاک شد سرم !

این طعنه را تمام بیابان گرفته اند

با هر چه بود دست شما بسته شد ولی

دیوانه ها بهار به زندان گرفته اند

عطر وجودشان همه ی عرش را کرفت

اینجا ملائکه تب انسان گرفته اند

خاک و نسیم و عرصه ی اروند و ابر و دشت

از زیر خاک قدرت طوفان گرفته اند