غزل واره ای برای ایران قهرمان
نمیخواهم از هول ِ طوفان بترسم
که ساحل ، تمامش برای ِ صدف هاست
رها کردن ِ ماسه های کرانه
فقط ترس ِ خشکیده ی بی شرف هاست
بزن رعدِ عرفانی ِ شور ِ ابری
که این غرّش ِ آسمانی ز دَف هاست
گذار ِ غزل واره های نگفته
کمی صبر کن باز از این طرف هاست
تمدّن همینطور خوب است ، هر سو
پر از گنبد و سرزمین ِ نجفهاست
به هر خانه مرآت و قرآن ِ جیبی
تداعیگر دائم " لا تَخَف " هاست
چرا نام ایران اسمی زنانه است ؟
اگر گفتی ؟.... او مادرِ جان به کف هاست
تمام دِنا ، شیرکوه و دماوند
گیاهان ِ دارو میان علفهاست
هذا من فضل ربی
تقدیم به مادر سادات
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۴ ساعت 16:11 توسط مجید خضرایی
|