مَرد ِ من؛ آستان ِ "حیّ علی" ، مَرد ِ من ؛ جلوه ی " هی العلیا "

همسرم حیدر است در میدان ، شوهرِ من علی است در دلها

دوستش داشتم ز کودکیم دختر خانه بودم او عشقم

دل آشوب دیده ام دائم دغدغه داشت این معمّا را

انتخاب دقیق پیغمبر التهاب همیشه ی دل من

ای خدا میشود پسر عمّم خواستگاری کند ز من ، آیا ؟

شبِ معراج ما عروس شدیم و به لطف خداشدم مادر

حسنینم و زینبینِ علی حاصل وصلت مبارک ِ ما

نمکین چهره ، مهربان ، ساده ، شوخ ، شیرین ، مودّب و مومن

مُخلِص و باابهّت و جذّاب مخلص قصّه مشتی و آقا

عسل از ذات سنگ میگیرد تیغ برکف قشنگ می گیرد

چونکه او حال ِ جنگ میگیرد آسمان کوب می کند صحرا

ذوالفقارش شبیه ابرویش گوشه اش زخم خورده و دولب است

همه جای تنش پر از زخم است ای بمیرد برای او زهرا

بندگی درسهای زندگی است زندگی با امیر زندگی است

صلوات خدا به پیغمبر و درود خدا به آل عبا

هذا من فضل ربی

تقدیم به مادر سادات