یک عشق داغدیده که زخمش کهن شده

دیوانه ی شنیدن ِ یک در زدن شدن

میگفت : من جوان شهیدم ... تمام ، رفت

او صورتش تکیده ز درد و مِحَن شده

دنیا بسوز چونکه فقط حسرتش همین

...بوده خبر رسد عزیزش کفن شده

غبطه به حال ِ مادرِ دیگر شهید خورد

که یوسفش به خاک به خاکِ وطن شده

حتّی نداشت گور که فکر کفن کنند

این سهم ِ او ز رزم شب تن به تن شده

دستش رمق ندارد تا اشک پاک چیند

از ناله اش مزار شقایق دمن شده

در خواب دید ، گلپسر ِ چهار شانه اش

قنداقه پیچ پرچم سبزش بدن شده

خوشحال بُرد مژده ی رویا به خلوتش

تعبیر کرد رجعت او سهم من شده

..... مادر ، خدا گواه ِ من و تو که آسمان

هرشب کنار پیکر او سینه زن شده

هذا من فضل ربی

تقدیم به مادر سادات