روی تخته سیاه موضوعی

مشقِ انشاءِ یک قناری شد

وصدایی به ماتی ِ یک بغض

ناگهان روی ِ صفحه جاری شد

یک سفر ...باز زخم ِ کاری شد

....

خاطرات ِ شما زتابستان

بود موضوع ِ یک ترانه ی سرخ

و مدادی که سوخت با داغ ِ

حرف ِ یک شعرِ دخترانه ی سرخ

اشک دفتر دوباره جاری شد

....

تیر ، آغاز فصل تابستان

تیرها ترکشند یا دردند ؟

مادرش هم نگفته پاسخ ِ او

دردها در خلاصه ی مَردند

باز وقت گِلِه گذاری شد

....‌

فصل گیلاس رنگ ِ قرمز داشت

سرفه های پدر ولی سرخند

فرق گیلاس و خونِ بابایش

فرق غمناله بود با لبخند

فصل گیلاس ، سوگواری شد

....

و "اَمُرداد" خانه بی مُرداد

مادرش داغ دیدو تنها ماند

و تمام ِ تَموز شد پاییز

قاصدک داغدار بابا ماند

او که سرگرم خانه داری ماند

....

چشم مادر ز خیره ماندن سوخت

دائماً در بهانه بی بابا

یک مزارِ شریف در گلزار

گریه های خفیّه ی مادر

او به کارِ مزار وزاری شد

.....

ششمین ماه سال کم کم شد

باورش که پدر نمی آید

وبرایش کسی خرید نکرد

سایه اش از سفر نمی آید

او جدا از امیدواری شد

....

آخر حرفهای این دختر

ناگهان شاپرک به او خندید

پشت شیشه میان مِهر و غُبار

ناگهان صورت ِ پدر را دید

محو آن رختِ پاسداری شد

....

گفت بابا : چرا نمیخندی

گفت : قهرم ، پدر نوازش کرد

و معلّم ز جلوه ی یک نور

از ته ِ دل دوباره خواهش کرد

باز یک راز ماند ویاری شد

.....

و سلامُ علی عبادالله

سخت دل میشود جدا از هم

سوزِ تازه یتیم ما بالله

سرد هرگز نمیشود کم کم

اشک ِ او بارش ِ بهاری شد

هذا من فضل ربی

تقدیم به مادر سادات