سگ نجفم
به چه اسمی ز خدا با تو کلنجار رَوَم
من سگم ، کِی وسط ِ معرکه ی غار رَوَم
دست بر روی ِ دلم من نگذارم حتّی
سنگ تا سیر خورم ، خیس ، به بازار رَوم
صحنه در چرخ فلک بُرد مرا تا موکب
بوسه زن پشت ِ سرِ مردم ِ زوّار رَوم
به حرم از نجف ِ شاه کنم بدرقه شان
بعد هم با دلِ خون در دل ِ آوار رَوم
گاه من وسوسه دارم که شوم آدم تا
وسط ِ روضه ی او با سر ، دیوار رَوم
بوی ِ او تاب وتوان ِ همه ی تیره ی ماست
سوی آن ماه به هر نیمه شب ِ تار رَوم
هر کسی قدرِ دلش امرِ سلونی فهمد
من به اندازه ی خود جانب ِ دربار رَوم
من سگ حیدرم و این نسبم اجدادی است
غافل از راز ِ دلم بُنیه ی آدم زادی است
شاعرم ... در شرف الشّمس رسول اللهم
اختیارم همه جبر است ز خود ناگاهم
که نه نا آگاه ، بلکه همه ام رقصان است
و خدا میداند من چه در این درگاهم
کائنات است که دیوانه ی مولای من است
من که یک ارزن ناچیز میان ِ چاهم
چاه ، میعاد ِ من و حضرت ِ عین الله است
آتشم آمد و من نیز ز یُمنش آهم
من گرفتار کسی هستم نامش تو بگو
که همو را طلب از عالم و آدم خواهم
زود تا عین بلندای علی پر نکشید
او که طوفان نکند من نپرم چون کاهم
حظّ بوسیدن ِ آن نام ، بلندا خواهد
بردن نام علی ، قنبر و زهرا خواهد
پدرم داده لبم از نمک ِ احسانش
مادرم داده به شیرش غم بی پایانش
نمک مرتضوی با عسل مصطفوی
کوثر ناب ولایت نَفَس سبحانش
طینت فاضله از گرد و غبار ِ قدمش
کمِ ما وکَرَمش چشم من و دستانش
غزلم نیست در این قافیه ها سرگردان
من غزالم که شدم واله و سرگردانش
به عدالت بزند حد بکشد تیغ ، منم
آنکه از فضل خدا میطلبم میزانش
جبرئیل آمد و در غار حرا سربگذاشت
یا محّمد تو بگو از علی و قرآنش
من شدم مست سُرورِ دو نگاه ِ حَسنیِن
زینبش چونکه سفر داشت سوی دامانش
زینت ِ حیدر کرّار شدن شعرم رفت
باز در عشق گرفتار شدن شعرم رفت
هذا من فضل ربی
تقدیم به مادر سادات