از محمّد لب ِ آیینه لبالب باشد

شب رویای نبی پر مه و کوکب باشد

موی ِ آویخته اش جاذبه ی شب باشد

اثر یک دَم ِ او عاشقی و تب باشد

جانم از آن لب و دندان که مرتّب باشد

و جنون زیر ِ قدومش مودّب باشد

نکند ناز کند محوِ تمنّا نشود

.....

به نظر ، شاعر ِ دلسوخته را خلق کند

ترکند لب ، همه ی شور ونوا خلق کند

آیه هایی که رسیده به دعا خلق کند

دخترش زیر کِسا آل عبا خلق کند

اصلاً آن چیز که او خواست خدا خلق کند

مثل او لیک نبوده است و پیدا نشود

......

باز کن روزنه ی معرفت افزایی خویش

باز هم مست نما هست ز زیبایی خویش

بکشان قبله ی دیوانه به والایی خویش

بکُش ای یار مرا تو ز مسیحایی خویش

غرق کن روح ِ مرا در دل دریایی خویش

پاک کن سینه به انفاس ِ اهورایی خویش

تا کسی غیر خدا در دل ما جانشود

هذا من فضل ربی

تقدیم به مادر سادات